معنی آمادگی جنگی

حل جدول

آمادگی جنگی

بسیج


آمادگی

دوره پیش دبستانی


جنگی

رزمی

لغت نامه دهخدا

آمادگی

آمادگی. [دَ / دِ] (حامص) ساختگی.تهیه. بسیج. ساز. استعداد. تَهَیﱡاء. أهبه. ساخت وساز. عتاد. اباب. آراستگی. جهاز. عُدّه. (دهّار).
- آمادگی سفر، ساز سفر.

فرهنگ عمید

آمادگی

آماده و مهیا بودن: آن جهان صورت شود آن مادگی / هرکه در مردی ندید آمادگی (مولوی: ۹۲۰)،


جنگی

مربوط به جنگ،
دارای کاربرد در جنگ: سلاح جنگی،
جنگجو، جنگنده،
(قید) [مجاز] با سرعت زیاد، شتابان،

مترادف و متضاد زبان فارسی

آمادگی

بسیج، تدارک، تمهید، تهیه، استعداد، توان، توانمندی، قابلیت


جنگی

دلاور، مبارز، نستوه، جنگنده، حربی

فارسی به ایتالیایی

آمادگی

preparazione

predisposizione

فرهنگ معین

آمادگی

(حامص.) آماده بودن، (اِ.) تهیه، بسیج، استعداد. [خوانش: (دِ)]

فرهنگ فارسی هوشیار

آمادگی

ساختگی، بسیج، تهیه


جنگی

‎-1 (صفت) منسوب به جنگ لوازم جنگی، (صفت) رزم آور جنگنده حربی.

فارسی به ترکی

آمادگی کردن‬

hazırlık yapmak

فارسی به عربی

جنگی

جیش، شائک، عسکری

معادل ابجد

آمادگی جنگی

159

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری